تولد عشق تولد زندگی
٩١.١.٤ اول قرار بود سوم فروردین زایمانم باشه ولی از بیمارستان تماس گرفتن و گفتن دکتر گفته ٤فروردین زایمانم میکنه.پس همه چیز افتاد واسه ٤فروردین .من و این انتظار لعنتیییییی... شب سوم فروردین قرار بود برم بیمارستان وبستری شم.اون شب با شوهرم سر یه مسئله ی الکی بحثم شد و قهر کردم بیشتر بخاطر استرس و دلتنگی حساس شده بودم.تنها رفتم بیرون و همسرم باهام تماس گرفت و با محبت باهام حرف زد.برگشتنی رفتم خونه ابجیم و بعدم اومدم خونه.با همسرم شام خوردیم و وسایل رو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان.رفتم و وسایلمو روی تخت گذاشتم و برگشتم با همسرم خداحافظی کردم اون خیلی با محبت باهام حرف زد و مهدیگرو بوسیدیم و اون رفت.وقتی رفت بغض داشت خفم می ک...
نویسنده :
مرمری
1:07